عبداله رضوی

مجالی برای بیان

عبداله رضوی

مجالی برای بیان

عبداله رضوی
عبداله رضوی هستم. اینجا مجالیست برای بیان آنچه هست و آنچه نیست...

نویسندگان
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

گاهی اوقات کار احساس و عقل به جایی میرسه که دیگه آدم قفل میکنه.... گاهی هر کدام جداگانه قفل میکنند، یعنی عقل و احساس. گاهی آدم خسته میشه و گاهی به بن بست میرسه... این حس رو همه تجربه کردند، اما کیفیت و کمیت اش متفاوته. گاهی ساده ترین روزمره گی های یک انسان میشه آروزی دست نیافتنی یک انسان دیگر! و شاید اگر بگویم زندگی به این چیزهاش خوبه، خودم هم کفری میشم! دنیا جای قشنگیه، اما نه برای بعضیا... قشنگتر بود اگر فقری وجود نداشت، اگر جنایتی نبود، اگر سیاستی نبود! وقتی به این فکر میکنی که یه روز نخواهی بود، همه چی خنده دار میشه و هه چی شوخی میشه. انسان موجود خیلی عجیبیه! تنها موجودیه که فاصله بین عشق و نفرتش به اندازه ی عجیب بودنشه! و شاید به جرات بتونم بگم اگر روزی موجودات ذی شعوری ما انسانها رو ملاقات کنن آچمز میشن از اینهمه باگی که داریم! چرا واقعاً؟!!! جواب این چرا رو هیچ کسی تا به حال نتونسته بده! و غم انگیزترین نقطه ماجرا اینجاست که این باگ در وطنمون که پاره ی تنمونه بشدت زیاده، آنقدری که باعث کرش کردن شدید تمام سلولهای مغزی ما میشه و کلاً با هیچ alt+ctrl+delete ی هم رفع نمیشه! و نهایتاً باعث سوختن CPUی آدم میشه و با هیچ خنک کننده ای هم نمیشه خنک اش کرد! حتی نیتروژن مایع! و اینجوری میشه که دود از کله ی آدم بلند میشه. بله، شاید بگین من هم رد دادم! ولی باور کنید وقتی آدم فکرش رو میکنه که چرا که ما اینقدر خوبیم توی بد بودن، آدم از خودش بیزار میشه و ترجیح میده قاطی کنه تا اینکه بخواد جواب این سوال رو پیدا کنه! هر چند چشمم آب نمیخوره، ولی امیدوارم حالمون خوب بشه... یعنی ما میبینم اون روز رو؟!!!
دکتر عبداله رضوی
برای تمامی افراد دنیا یقیناً حتی شده یکبار پیش آمده که از فرط حرف زیاد برای گفتن(بخوانید درد دل)، ترجیح می دهند ساکت بمانند. حالا نیز حرف زیاد است و مجال کم. برای انسان آزاده بسی آزار دهنده و رنج آور است، در زمانی که دیگر اثری از انسانیت نمانده است. حال این مباحث وقتی وارد موضوع فلسفه هستی و وجود می شود، میبینیم که خاصاً خود ما در این بعد از جهان هستی عملاً بازیچه ای بیش نیستیم. حال بازیچه کی، مشخص نیست! هر چه خودم را متقاعد می کنم به قبول اختیار، فقط یک شاهد و دلیل این حس را در من میکشد و حس جبر را بر من چیره می سازد. و آن یک دلیل نه مرگ و زمان آن، بلکه چرایی وقوع و ثبوت تولد و پیدایش آن می باشد...
دکتر عبداله رضوی